الهه نور
اشتیاقی که دل نشان می داد شانه ی گریه را تکان می داد اذن دیدارتان مهیا بود، اگر این اشک ها امان می داد هر کسی با دلی شکسته به دست، گوشه ای از حرم گرفت و نشست جمع ما دل شکسته ها بانو، در شبستان چقدر جان می داد ای که با هفت پشت نورانی، سری از هفت آسمان زمین دیده ام ماهتاب هم خورشید، بوسه بر آستانتان می داد پلک بستم به چشم خود دیدم، بوریا هست و سقف آینه نیست داشت موسی بن خزرج آهسته بر مزار تو سایبان می داد تکیه دادم به شانه های ضریح، دست هایم دخیل پنجره شد تا گره خورد دل، زمانش بود، والسلامی به میزبان می داد خلوت دیگری است بیت النور، اشک، همپای آن دعای ظهور کاش می شد حرم همین جمعه، خبر از صاحب الزمان می داد